امروز هوا بهتر شده بود با ش رفتیم تو حیاط خوابگاه و من عمیقا دلم برات تنگ شد چون اولین باریه که از دوسال پیش، از وقتی اومدم تو خوابگاه، تو حیاط راه میرمو تو نیستی، این مدت هوا سرد بود اصلا تو حیاط نمیرفتم اما امشب که رفتم یه حال و هوای عجیبی بود و دلم سخت گرفت دلم سخت دلتنگت شد دلم سخت خواستت اما نه اینکه باشی دلم فقط اون گذشته رو خواست... همیشه با توکه حرف میزدم تو همین حیاط راه میرفتم گوشه به گوشه شو از برم گوشه به گوشه ش ردپایی از من و صدای تو هست و خندههامون اخ از خندههامون که هنوزم میشه لای انبوه برگای سوزنی صداشو شنید و اخ از گریه م که فقط تو صداشو شنیدی...
گفتی میخوام از این به بعد مثل تو باشم... بازدید : 186
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:22